اعتقاد به اینکه همه گناهکارند و کسی باید جانش را فدا کند تا خدا راضی شود و بشر را از بار گناه خلاصی بخشد به مسیحیت اختصاص ندارد. درمیان ادیان باستانی و چندگانهپرست نیز چنین اعتقادی وجود داشتهاست. این ادیان نیز به شخصیتهایی اسطورهای معتقد بودند که با اهدای جان خویش بشریت را نجات میدهند و یا با قربانی کردن کسی خدا یا روح را ساکت میکنند. الهه هایی مانند کریشنا [1] دینسوس [2] و کواگزالکوته [3] از جمله 16 انسان خدایی بودند که قبل از مسیح برای نجات بشریت به صلیب کشیده شدند برخی از الاهیدانان مسیحی ضمن تأیید این شباهتها میگویند این مقدار شباهت به سبب فطرت مشترک انسانها است و خداوند ریشههای این آموزه را در آیینهای بتپرستی ایجاد کرد تا شکل تکامل
در قرون وسطا کلیسا در اوج اقتدار قرارداشت و با کسانی که عقاید رسمی کلیسا را مورد تردید قرار میدادند به شدت برخورد میکرد؛ با این حال در این دوره نیز شاهد اعتراضات پیتر آبلار هستیم. وی دلیل به صلیب کشیده شدن مسیح را تنها نوعی ایده اخلاقی میدانست که میتواند سرمشق انسانها باشد. با ظهور عصر روشنگری[1]، آموزه کفاره مورد انتقاد قرار گرفت و مفاهیمی چون قربانیای که به نوعی بر خدا تأثیر میگذارد و یا این اندیشه که مسیح مرد تا تاوان گناه ما را بپردازد و رضایت خدا را جلب کند کاملاً مردود شمرده شد. در ادامه برخی از انتقاداتی که به این آموزهها وارد شدهاست را مرور میکنیم:
بشرِِ سقوطکرده، نیاز داشت تا خداوند را از خودش خشنود سازد؛ اما برای جبران گناه نخستین، توبه کافی نبود، بلکه باید کفاره و فدیهای پرداخت میشد. این قربانی باید سالم و بیعیب و نقص میبود تا بتواند غضب خدا را از بشرِِ سقوطکرده فرو نشاند. بشر توانایی دادنِ قربانی را نداشت؛ زیرا فقط کسی که گناهی نداشت میتوانست فدیه شود؛ حال آنکه تمام بشریت از نسل آدم و میراثبر گناه وی بودند. از سوی دیگر، یک «انسان» میبایست جریمه و مجازات گناه بشر را متحمل میشد. روشن است که بشر نمیتوانست چنین رهانندهای را مهیا نماید؛ از این رو خدا برای نجات انسان از این وضعیت اسفبار نقشهای کشید. او پسرش را که همذات وی بود، به صورت یک انسان فرستاد تا با مرگ خویش گناهان بشر را کفاره کند. مرگ مسیح برصلیب در حقیقت فدیه و تاوانی بود که پرداخت شد تا بشریت از وضعیت گناه نخستین رهایی یابد. خداوند زندانی [بشریت] را آزاد نمیکرد، مگر اینکه فدیهای دریافت میکرد و عیسی مسیح فدیه لازم را به خداوند پرداخت.[1]پولس در این باره میگوید: «خود رافدای ما ساخت تا از هر شرارت بازخریدمان کند»[2]. طبق این اعتقاد مسیح با مرگ خود بر مرگ ناشی از گناه غلبه پیدا کرد و در نتیجه امکان نجات ما را فراهم ساخت[3]. وقتی شخصی مسیحی میشود باید در ابتدا بپذیرد که مسیح فدای گناهان ما شد تا ما را از هر گناهی بازخرید کند و سپس تعمید بگیرد. با تعمید، فرد از گناه اصلی پاک میشود، گرچه آثار گناه اصلی مانند میل به گناه، رنج و مرگ همچنان در وی باقی میماند. گرچه مسیحیان تلاش بسیاری کردهاند تا توجیهی منطقی از «فدا» ارائه دهند؛ اما کتاب مقدس به روشنی بیان نمیکند که صلیب مسیح چگونه به نجات بشر منتهی شد؛ جوزف باتلر در این باره مینویسد: «بسیاری کوشیدهاند برای این پرسش که تأثیر مرگ مسیح دقیقاً چگونه بود پاسخی بیابند. گمان نمیکنم کتاب مقدس در این باره توضیحی داده باشد».[4]
[1]. «مدخل فدا»، معجم اللاهوت الکتابی، بیروت لبنان، انتشارات دارالمشرق.
[2]. تیطس 2: 14.
[3]. Catechism of the Catholic Church ,paragraph 1019; http: //www. vatican. va/jubilee_2000/magazine/documents/ju_mag_01101998_pـ20_en. html(وبسایت رسمی واتیکان).
[4]. الستر، مکگراث، درآمدی بر الهیات مسیحی، ، ترجمه عیسی دیباج، تهران ایران، انتشارات کتاب روشن، ص 435.
خطای آدم تنها به خود وی زیان وارد نکرد بلکه همه نسل او را متضرر کرد[1]، همانند تنبیههای گروهی که به سبب جرم یک نفر یک گروه را تنبیه میکنند، گناه یک نفر (آدم) به تمامی نسلش به ارث رسید و تمام بشریت فاسد شد؛ حتی کودکانی که تازه به دنیا میآیند، میراثبر گناه آدم هستند. پولس میگوید: «به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص».[2]
آگوستین از بزرگترین متفکران مسیحی میگوید: «تمام ابنای بشر به علت سقوط آدم به گناه آلوده شدند. گناه ذهن انسان را تیره و تار میسازد و باعث میشود که فرد گناهکار نتواند به درستی بیندیشد. در واقع گنهکار بودن ما کاملاً از کنترل ما خارج است. گناه جزو طبیعت بشر شدهاست. گناه اولیه آدم یک بیماری ارثی است که به صورت ارثی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. این گناه بشر را در اسارتی فرو بردهاست که خود قادر نیست از چنگال آن رهایی یابد. در حقیقت از نظر یک مفهوم حقوقی، این گناه تقصیری را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند و گناه پدری بر تمام فرزندانش بار میشود[3]».
[1]. Catechism of the Catholic Church, paragraphs 404ـ405.
[2]. رومیان 5: 18.
[3]. الستر مک گراث، درآمدی بر الهیات مسیحی، ، ترجمه عیسی دیباج، تهران ایران، انتشارات کتاب روشن، ص 457؛ نقل با تلخیص و تصرف.
[4]. «مدخل فدا»، معجم اللاهوت الکتابی، بیروت لبنان، انتشارات دارالمشرق.
[5]. تیطس 2: 14.
[6]. Catechism of the Catholic Church ,paragraph 1019; http: //www. vatican. va/jubilee_2000/magazine/documents/ju_mag_01101998_pـ20_en. html(وبسایت رسمی واتیکان).
[7]. الستر، مکگراث، درآمدی بر الهیات مسیحی، ، ترجمه عیسی دیباج، تهران ایران، انتشارات کتاب روشن، ص 435.
مسیحیان معتقدند انسان در ابتدا پاک و مقدس آفریده شد؛ ولی با گناه آدم، این پاکی از وی گرفته شد و طبیعتش بیمار و فاسد گشت. این حالت منحصر به آدم نبود؛ بلکه تمامی نسل وی نیز میراثبر گناه او شدند. پس از گناه آدم، انسان دیگر توانایی دستیابی به نجات را نداشت و در حالت قهر با خدا قرار داشت. برای برقراری آشتی با خدا و بازگشت طبیعت اولیه آدمی، باید کفارهای داده میشد؛ اما انسانِ سقوطکرده توان پرداخت کفاره را نداشت؛ در نتیجه خداوند فرزند یگانة خود، مسیح که همذات با خود بود، را فرستاد تا در میان بشر زندگی کند و مصلوب شود. مسیح با پذیرفتن صلیب خود را فدای گناهان بشریت کرد. در نتیجه بعد از صلیبِ مسیح، بین خدا و بشر دوستی برقرارشد. البته مسیحیان معتقدند فقط کسانی که به مسیح ایمان بیاورند از این رستگاری بهرهمند خواهند شد.
قبل تر گفتیم که ادیان ابراهیمی در سه اصل توحید ، نبوت و معاد همسو هستند. اختلاف دیدگاه اسلام و مسیحیت را در دو زمینه توحید ونبوت بررسی کردیم. اکنون برانیم که موضوع سوم یعنی معاد را بررسی کینم. اصلیترین موضوع در بحث معاد برانگیخته شدن دوباره انسان و حسابرسی اعمال اوست. پس اسن سوال مطرح میشود که چگونه باشیم تا در معاد رستگار باشیم. در واقع در تمام ادیان این پرسش مهم مطرح میشود که بشر چگونه نجات مییابد؟ هر یک از ادیان در پاسخ به این پرسش دیدگاه مشخص و متمایزی را ارائه میکنند. آموزه فداء که پاسخ مسیحی به چگونگی نجات بشر است، از چنان اهمیتی در مسیحیت برخوردار است که میتوان آن را به آموزه توحید در اسلام و یهودیت تشبیه کرد. از نگاه یک فرد مسیحی، هیچ واقعهای را چه در زمان و چه در ابدیت، نمیتوان از نظر اهمیت با واقعه مرگ مسیح بر روی صلیب مقایسه کرد. اگر مسیح نمرده بود سایر برنامههای مهم خدا، مثل آفرینش جهان، تجسم مسیح، رستاخیز وی، بازگشت ثانویاش و خلقت آسمانها و زمین، همگی بی معنا میشد. بدون اعتقاد به آموزه فداء سایر آموزههای مسیح شناسی اهمیت خود را از دست میدهند.
مسیح، یکی از پرکاربردترین القاب حضرت عیسی علیه السلام است. این واژه به معنای کسی است که با روغن مسح شده باشد. از جمله تهمتهای ناروایی که عهدین به حضرت مسیح علیه السلام نسبت داده و اسلام آن را رد میکند، میتوان به دروغ گفتن، میگساری، شراب سازی، ناپاک بودن اجداد حضرت عیسی[1]، بی احترامی به مادر، اعتراض به خداوند و ... اشاره کرد.
توهین به مادر: عهد جدید گزارشی را از برخورد حضرت مسیح علیه السلام نسبت به مادرش حضرت مریم علیها السلام، ارائه میکند. بر خلاف تعابیر بسیار بلند و زیبایی که حضرت مسیح علیه السلام در قرآن کریم نسبت به حضرت مریم سلام الله علیها دارد، ایشان در انجیل مادر خود را با عبارت ناپسندی خطاب میکند. در عهد جدید آمده است:
و چون شراب تمام شد، مادر عیسی بدو گفت: «شراب ندارند.»؛ عیسی به وی گفت: «ای زن مرا با تو چه کار است؟ ساعت من هنوز نرسیده است.[2]»
شراب سازی: شراب و مستی یکی از اموری است که در عهد عتیق گناه شمرده شده است.[3] از طرف دیگر تنها شخصیتی که در اندیشه یک مسیحی مقام عصمت را دارد، حضرت مسیح علیه السلام است. با این حال مشاهده میکنیم، اناجیل در مواردی نه تنها به حضرت مسیح علیه السلام نسبت میگساری میدهند[4]، بلکه یکی از معجزات ایشان را تبدیل آب به شراب، در یک بزم عروسی، بر میشمرند[5].
قرآن کریم گناه شرابخواری را در مواضع متعددی[6] مورد بازخواست قرار میدهد. به عنوان مثال میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿مائدة: ٩٠﴾: اى کسانى که ایمان آوردهاید، شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل شیطاناند. پس، از آنها دورى گزینید، باشد که رستگار شوید.
[1] . در زنجیره نسبی که اناجیل برای حضرت مسیح علیه السلام ذکر می کنند، حدود هشت رابطه زنا و نیز استناد نامشروع به گزارش خود کتاب مقدس وجود دارد.
[2] یوحنا 2: 3و 4
[3] . برای نمونه ر.ک: امثال سلیمان 20: 1، امثال 23: 30 – ۳۱ و امثال 20: 23.
[4] . انجیل متی 11: 19 و انجیل لوقا 22: 16 – 17.
[5] . یوحنا 2 : 1-11 .
[6] . ر.ک: مائده: 91، بقره: 219.
ترس ابراهیم در دفاع از ناموس خود:
پس از آنکه حضرت ابراهیم وارد سرزمین مصر، میشود: «... به زن خود سارا (که خواهر نا تنیاش بود[1]) گفت: تو زن زیبایی هستی و اگر مصریان متوجه شوند که من همسر تو هستم، مرا خواهند کشت تا تو را به دست آورند؛ لذا تو خود را خواهر من معرفی کن ...» وقتی درباریان فرعون زیبایی سارا را نزد فرعون ستودند، فرعون دستور داد که او را به قصرش ببرند. به ابراهیم نیز در مقابل، گاو و گوسفند و غلام و کنیزان فراوان بخشید؛ ولی خداوند فرعون و اهل خانهاش به بلاهای سخت مبتلا ساخت. پس از آن بود که فرعون همسر ابراهیم را رها کرد[2].
نوح مست و عریان:
از دیدگاه اسلام پیامبران الهی با تهذیب خود به چنان درجهای از سلوک و عصمت رسیدهاند که شایستگی برگزیده شدن از سوی خدا را یافتهاند. از دیدگاه اسلام ناب، پیامبران و جانشینان آنان، همچون امامان شیعه و نیز برخی حواریون حضرت مسیح علیهم السلام، از روی اختیار، معصوم از خطا هستند. آنان در تمام جنبه زندگی و تبلیغی دارای عصمت (دریافت و ابلاغ وحی، زندگی فردی، زندگی اجتماعی و انجام احکام و فروعات دینی) میباشند چرا که در غیر این صورت اعتماد مردم به آنان از بین میرود، و هدف از رسالت الهی آنان بیهوده میشود. پیامبری که خود مرتکب گناه میشود و دستورات خداوند را زیر پا میگذارد، هیچگاه نمیتواند راهنمای مردم در پذیرش سخنان خداوند باشد[1]. اما مسیحیان، پیامبران را فقط در هنگام دریافت و ابلاغ وحی معصوم از خطا میدانند. تنها کسی که از هر جهت در نظر مسیحیت معصوم میباشد، عیسی مسیح علیه السلام است، به دلیل این که فرزند خدا است. همچنین صرف نظر از اختلافات فرقهای، کاتولیکها پاپ را نیز در فرامینی که از سوی خداوند ابلاغ میکند، معصوم از خطا میدانند. علی رغم این نکته، زوایای زندگی شخصی انبیای الهی در عهدین آکنده از اتهامات گناه آلود است. کتاب مقدس اعمالى را به این افراد نسبت می دهد که هرگز با اخلاق سازگارى ندارد. در ادامه به برخی از این موارد اشاره میشود.
[1] .السبحانی جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه، قم ایران، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیه، چاپ سوم 1413هـ .ق، ج3ص165.
یکی از چالشهایی که آموزة تثلیث با آن روبهروست، تعارض تثلیث با عقل است. کلیسا تلاش فراوانی کرده است تا بتواند تقریری عقلپذیر از این آموزه ارائه دهد؛ اما به علت محال بودن این کار مدعی شدهاست که عقل انسانها قادر به درک